|
گرگ روي شكمش دست مي كشد گرگ روي شكمش دست مي كشد . هوم چه خوشمزه بود و صداي شنگول و منگول مي آيد كه انگارتوي شكم گرگ گريه مي كنند. بز زنگوله پا ،پاهايش را به زمين مي كوبد . منم منم بزك زنگوله پا . باز صداي گريه ميآيد. بزدست مي كشد روي شاخ هايش كه شير داده پيش قصاب تيز تيز شان كرده است . گرگ دندان هايش را نشان مي دهد كه باد توي خيك كرده و به دلاك داده و دلاك به جاي دندان برايش پنبه گذاشته . بز باسر مي كوبد توي شكم گرگ و گرگ عوض گاز ، پنچه مي زند ميان پيراهن بزبزقندي . بزبز قندي جيغ مي زند . قرمز شده . _من بازي نمي آم تو جر زني مي كني . جاي دست گرگ به سينه اش گز گز مي كند و دل مي زند گرگ پنبه ها را از روي دندانش مي كند و مياندازد كنار اتاق . حبه ي انگور هم قرمز قرمز شده است . - بازي همينه مي خواستي بز زنگوله پا نشوي من كه گفتم من مي شوم .و قرمزي لپ هايش مي رود تا پيشاني و گردنش . دولا مي شود پنبه را از كنار اتاق برمي دارد. شنگول ومنگول از پشت پرده بيرون مي آيند . شنگول هم روي لپش جاي يك پنجه است دست مي كشد روي قرمزي اش. _ وحشي شده ، الاغ . گرگ مي خنددو مي رود بيرون . در را مي كوبد به هم . شنگول كنار بز زنگوله پا مي نشيند . _ سفت زد ؟! بز زنگوله پا مي زند زير گريه . الهه مي رود توي آشپز خانه پنبه ها را مي اندازد توي سطل . _ امير پاشو اين ها را جمع كن . الان مامان مي آد پوست سرمون را مي كنه . امير بي حوصله يكي يكي بالش ها ي وسط اتاق را مي كشد تا كنار اتاق . الهه مي رود جاي پشتي ها را درست مي كند با دست صافشان مي كند و تكيه شان مي دهد به ديوار . سروش هنوز با سر انگشت سبابه زخم صورتش را ناز مي كند . _ من كه گفتم اين پسره ي نره غول را نياريد تو بازي، گفتيد گرگ نداريم . بهار سرش را از زانويش بر مي دارد . _ خوب هيچ كدامتان گرگ نشديد . به من چه ! الهه تكيه مي دهد به آخرين پشتي . _ خودت گرگ مي شدي ، مي مردي ؟ بهار بلند مي شود ماسك گرگ را از كنار اتاق بر مي دارد مي گذارد توي ساكش و مي رود بيرون . سروش مي دود دنبالش . الهه خيره نگاه مي كند به امير كه نگاهش به سروش است كه توپش را مي برد . تا مي خواهد حرف بزند امير مي زند زير گريه. _ به مامان مي گم كه من را منگول كرديد . الهه مي خندد و دراز مي كشد كنار اتاق. |
|